جستاری پیرامون تاریخچهی مدیریت منابع آب ایران و شرایط بحرانی امروز
روزبه اسکندری
نگاهی به گذشته
اگر بخواهیم شرایط بحرانی امروز را درباره مدیریت منابع آب ایران بررسی کنیمˌ شایسته است نگاهی به گذشتهی نه چندان دور ایران داشته باشیم. مردمان میپرسند که ابر بحران آب از کجا شروع شد و چه اتفاقاتی افتاد که سرزمین ایران را را به شرایط فوق بحرانی کنونی رساند؟
پاسخ این پرسش را شاید بتوان در دههها مدیریت نابسامان جستجو کردˌ یا از زمانی که کارشناسان سدساز از آمریکا به ایران آمدند و پیگیر اجرای اصل ۴ ترومن شدند.
کشاورزی مکانیزه در ایران توسعه پیدا کرد و برای نخستین بار در تاریخ این سرزمین، آب زیرزمینی استفاده شده برای تولید محصولات کشاورزی بیش از سهمی بود که هر ساله در آبخوانها ذخیره میشد و به این ترتیب، تعادل آبخوانها آرام آرام از دست رفت.
در دهه ۴۰ خورشیدی اصلاحات ارضی اجرایی شد. با اینکه این اصلاحات دستاوردهای مثبت اجتماعی بههمراه داشت اما زمینهساز آسیبهای جبرانناپذیری به خاک و منابع آب زیرزمینی نیز شد که آثارش را میتوان تا روزگار فعلی مشاهده کرد. قطعات زمین با مساحتهای کوچکتر در اختیار کشاورزان قرار گرفت و هرکدام ازین خرده مالکان خواستار حق مستقل و انحصاری استفاده از منابع آب شدند. سدسازی به عنوان یکی از روشهای تولید انرژی در ایران مطرح شد و تا پیش از انقلاب سال ۵۷ شاهد ساخته شدن سدهای متعددی با کمک کارشناسان خارجی بودیم.
با وجودی که سازمان نوپای برنامه و بودجه - که بعدها به سازمان مدیریت و برنامهریزی تغییر نام یافت - طرحهایی کارآمد مانند «آمایش سرزمین» را ارائه کرد اما این برنامهها هیچگاه به سرانجام نرسیدند.
با وقوع انقلاب ۵۷، حکمرانی در ایران و به تبع آن مدیریت منابع آبˌ دستخوش تغییرات و تحولات جدی شد.
انقلاب ۵۷ و دوران جنگ
با پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن دولت جدیدˌ برای اولین بار نظریهی خودکفایی انقلابی مورد نظر آیتالله خمینی، در کشاورزی مطرح شد. حکمرانان جدید با هرگونه وابستگی به کشورهای بیگانه مخالف بودند و اعتقاد داشتند توان سرزمینی ایران بسیار بیشتر از این است که به جمعیت کنونی اکتفا کنند. بنابراین خواستار افزایش جمعیت شدند. داشتن امنیت غذایی و اشتغال برای کشاورزان، گامهای شتابان کشاورزی را بهسوی خودکفایی به همراه داشت. همراهان اولیه ی انقلاب -که اکثراً زارعان و روستانشینان بودند- اینک سهم خود را از این انقلاب طلب میکردند.
در زمانی کمتر از دو سال پس از پیروزی انقلاب، جنگ میان ایران و عراق آغاز شد و تمام هم و غم دولتمردان در طول هشت سال جنگ، متوجه دفاع از کشور و البته انقلاب و اهداف آن بود. نمیشد از دولتی که در تمام مرزهای غربی خود در حال جنگ بود، انتظار تمرکز بر مدیریت منابع آب ایران را داشت. اما بعد از جنگ نیز، هشدار در مورد آثار تغییرات اقلیمی چندان مورد توجه کابینهی موسوی و دولتهای پس از او قرار نگرفت.
دوران سازندگی
دولت اکبر هاشمی با شعار سازندگی کشور پس از پایان جنگ بر سر کار آمد. پروندههای سازمان برنامه و بودجه گشوده شد و از دل آنها طرحهای توجیهی برای ساخت سدها و سازههای هیدرولیکی بیرون آمد. تکنوکراتهای انقلابی (که بعدها به کارگزاران سازندگی معروف شدند) پروژههای ساخت سدهای بتنی و خاکی را در همه جای کشور آغاز کردند، به گونهای که تنها تا سال ۱۳۷۴ بیش از ۲۰۰ سد در ایران ساخته شده بود. دولت هاشمی که آنزمان لقب «سردار سازندگی» را یدک میکشید با شتاب بسیار در مسیر خودکفایی و توسعهی لجام گسیخته قدم بر میداشت. این در حالی بود که با بیتوجهی به آبخوانها، قناتها در حال خشکیدن بودند و مدیریت آبخوانها آرام آرام بهفراموشی سپرده میشد. با پایان کاردولت سازندگی، بیش از ۴۰۰ سد در ایران، یا ساخته شده بود و یا در حال ساخته شدن بود.
اصلاحاتی اما نه برای محیط زیست
دوران اصلاحات، با ریاست سید محمد خاتمی آغاز شد. مهمترین چشمانداز دولت او توسعهی سیاسی بود. سیاستهای مخرب ساخت بیرویه سدها بزرگ همچنان در ۸ سال دولت او ادامه پیدا کرد، با وجود پررنگتر شدن خطرات تغییرات اقلیمی، محیط زیست و مسایل مرتبط با آن، همچنان در اولویتهای اصلاحطلبان نبود.
پدیده هزاره سوم
به اعتقاد نگارنده، سیاهترین سالهای محیط زیست ایران، در ۸ سال حکومت محمود احمدینژاد رقم خورد. کسی که با شعار حمایت از محرومان بر سر کار آمده بود، اقداماتی را انجام داد که در نهایت بیشترین آسیب را به این قشر کم برخوردار وارد کرد. در زمان احمدینژاد بود که مجوزهای فراوان حفر چاههای نیمه عمیق و عمیق بدون ضابطه و بدون کارشناسی و ارزیابیهای محیط زیستی، در اختیار کشاورزان قرار گرفت کشاورزی خودکفا و لجامگسیخته در زمان محمود احمدینژاد به بالاترین میزان خود رسید. کشتهای غیر متناسب با اقلیمˌ توجه نکردن به تغذیه آبخوانها و سفرهها و منابع آب زیرزمینیˌ نادیده انگاشتن تغییرات اقلیمی و بیتوجهی به نظرات کارشناسان محیط زیست، از ویژگیهای برجستهی این دوران سیاه تاریخ ایران بود.
میخ آخر احمدینژاد بر تابوت محیط زیست ایران، انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی بود. طرحهای بیمطالعه و ناسازگار با توسعهی پایدار همچون طرحهای مسکن مهر در زمان او بود که آغاز شد بدون آنکه زیرساختهای آن در تناسب با اقلیم و سرزمین ایران فراهم باشد.
دولت تدبیر و امید
حسن روحانی میراثدار کارنامهی ناموفق رئیس جمهوران قبل از خود بود. شاید بتوان گفت که نزد کارگزاران دولت او، ارادهای هرچند کم، برای نجات محیط زیستِ رو به احتضار ایران وجود داشت، اما منازعات سیاسی با او و یارانش مجال کار را نداد. پیوستن کاوه مدنی به دولت دوم روحانی بارقههای امید را برای زمانی کوتاه، نزد دوستداران محیط زیست زنده کرد، اما دولتش مستعجل بود و بعد از تحمل فشارهای فراوان از سوی نهادهای امنیتی، وقتی از طرف سازمان حفاظت محیط زیست در جلسات سازمان ملل شرکت میکرد، به جای بازگشت به ایران، سر از کانادا در آورد. رییس جمهوری که با وعدهی احیای دریاچه ارومیه به سر کار آمده بود، نتوانست آن را عملی کند. حسن روحانی در حالی از خیابان پاستور رفت که کارنامهی محیط زیستیاش بهتر از پیشینیانش نبود. او که تمام تخممرغهایش را در سبد برجام گذاشته بود، آبخوانهای ایران را خالیتر کرد و برجام نیز، نتیجه مثبتی برای محیط زیست نداشت.
وضعیت حال و ابر بحران آب
شوربختانه باید گفت دولت مستقر در ایران توسعه ی پایدار را در عمل به رسمیت نمیشناسد و محیط زیست هم برایش امری تزئینی است. این در حالی است که تنشها و بحرانهای آبی در دولت رئیسی به اوج خود رسیده است: فرونشست زمین در ایران در بالاترین حد خود قرار دارد، ۵۰۰ دشت از ۶۰۹ دشت ایران یا ممنوعه هستند و یا ممنوعه ی بحرانی، فروچالهها در بسیاری نقاط سرزمین ایران قابل مشاهده هستند. بیش از ۸۵ درصد از منابع آب زیرزمینی ایران تمام شده است. کشور را ریزگرد گرفته، آب آشامیدنی هم کمیاب و نایاب شده است، محیط زیست همچنان تهدیدی امنیتی برای رژیم است و کنشگری در این حوزه پرخطر است و پرهزینه. سبدهای مردم کوچکتر شده و زمینهایشان کم آبتر. ایران با شتاب به سمت فروپاشی سرزمینی پیش میرود.
تغییرات اقلیمی و سرزمین ما
باید تغییرات اقلیمی را به عنوان یک پدیده طبیعی پذیرفت. اگر نسبت به این پدیده شناخت داشته باشیم و آثار و توابع آن را بشناسیم، در نهایت با کمترین آسیب و خسارت قادر به مهارشان خواهیم بود. به عنوان نمونه بارش برف، کمتر شده و بارانهای تابستانی بیشتر خواهد بارید و جریانهای جت استریم -مانند جریان مانسون- بر ایران بیشتر تاثیر خواهند گذاشت.
زمانی که ما برای وقایعی ازین دست آماده باشیم، میتوان امیدوار بود که با کمترین هزینه و خسارت، بتوانیم آثار تغییرات اقلیمی را مدیریت کنیم.
چه باید کرد؟
با محیط زیست و آب ایران چه باید کرد؟ آیا بحران محیط زیست در ایران راه چاره هم دارد؟
در نگاه کلان میتوان گفت که نگرش به محیط زیست باید تغییر کند و منطبق با توسعهی پایدار باشد.
روشهایی کم هزینه اما کارآمد، مانند آبخوانداری، آبخیزداری و تغذیهی مصنوعی منابع آب زیرزمینی میتوانند کارگشا باشند. مدیریت سازهای هم باید بر پایه ارزیابی اثرات محیط زیستی باشد نه طرحهای توجیهی تایید شده به وسیله کارفرما و تهیه شده بهوسیله مهندسان مشاور دارای منافع مالی در پروژههای خرد و کلان. حکمرانی کشور نیازمند تحولی اساسی است: حقوق محیط زیستی- که از حقوق اولیهی بشری هستند- شامل حق دسترسی به آب سالم، هوای پاکیزه، سرپناه ایمن و در نهایت زندگی با کرامت، هرگز با حکمرانی کنونی به دست نخواهد آمد. هر دولتی که پس از ساختار فعلی حکومت جمهوری اسلامی بر سر کار بیاید با بزرگترین بحران تاریخ ایران مواجه خواهد شد: سرزمینی نیمه خشک که آخرین نفسهای خود را قبل از مرگ میکشد و تنها درانتظار معجزهای است تا بتواند به شرایط گذشته نزدیک شود. معجزه اما بدون مشارکت مردمان این سرزمین، هرگز رخ نخواهد داد
روزبه اسکندری، کارشناس سازههای هیدرولیکی مشاور ارشد سازمان آب بریتیش کلمبیا است.
コメント