بحران آب: کار، زار میشود-۲
دیدار با خاتمی، حداقل برای من که به او رای داده بودم، امیدوار کننده بود. حس کردم بحث را فهمیده و پیگیری نجات سرزمین است و میفهمد که زیادهروی در ایجاد مخزنهای رو-زمینی در کشوری با تبخیر بالا، عاقلانه نبوده است. اما آیا زیادی امیدوار نشده بودم؟
واقعیت این است که سید محمد خاتمی بدون ردای ریاست جمهوری، انسان جذاب و دوستداشتنیای میتواند باشد اما موقعیت حقوقیاش، باعث اشتباه من و امثال من شده بود، و هنوز هم بسیاری را به خطا میاندازد. خاتمی، از نظر هواداران و توجیهکنندگانش، مدیر و رهبر موجهی است اما، با بررسی موقعیتهایی که از بین برده و فرصتهایی که سوزانده، یکی از ضعیفترین رجال تاریخ ایران برشمرده خواهد شد بعد از انتشار یکی دو یادداشت دیگرم در روزنامه، شورای سردبیری جلوی انتشار مطالب انتقادی در مورد وزارت نیرو را گرفت. این نخستین ثمره دیدار با خاتمی بود. اعضایی از شورای سردبیری روزنامه نوروز، به وزارت نیرو و یا سازمانهای وابسته نزدیک بودند. وزیر نیرو، مشارکتی بود و تعدادی از کسانی که حتی در آن زمان عضو مجموعههای وابسته نبودند، به نحوی حقوقبگیر وزارت محسوب میشدند. حتی شنیدم عباس عبدی هم برای شرکت آب و نیرو و وزارت نیرو طرح توجیهی مینوشته است. وفا تابش، نعیمیپور و چند نفری دیگرنمیتوانستند ببینند که از درون تحریریه مطلبی در انتقاد از پروژههای نانآورشان به حروفچینی میرود
بعداً بهانه آوردند که وزارت نیرو دارد جوابیه مینویسد و بعد از آن میتوان به ادامه داد. این حرف را سعید لیلاز به من زد. ماهها گذشت تا اینکه در آبانماه، یکی از حروفچینها متن جوابیه یکی از کارشناسان پول گرفته از وزارت نیرو برای جوابیه را به دستم داد. دفاعیهای بود از کارهای وزارت و محترمانه هم نوشته شده بود، اما بسیاری از واقعیتها را نادیده گرفته بود. سریع جوابیهای حاضر کردم و منتظر انتشار پاسخ سدسازان ماندم. روزی که منتشر شد، جوابیهام را تحویل سردبیری دادم. گفتند منتشر نمیکنیم، چون تند است! علت تندی استفاده از یک مصرع سنایی ذکر شد: چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
البته عباس عبدی حالیام کرد که این مطلب را منتشر نخواهد کرد و ایراد فقط از حرف سنایی نیست، چون محتوای را نمیپسندید. البته حق داشت نپسندد: یاران حزبیاش که سدسازی را با سپاه تقسیم کرده بودند بابت پروژههایی بدون نظارت واقعی، میلیاردر شده بودند. تقسیم کار مشارکتیها با مهاب قدس و سپاسد و قرارگاه خاتم را میشد به خوبی در خوزستان لمس کرد. من در اعتراض، وسایلم را از روزنامه جمع کردم و رفتم. به پدرم هم زنگ زدم و گفتم که به این جماعت، و نهایتاً خاتمی نمیتوان امیدوار بود. پدرم از من خواست که به خاطر ماجرا غیرتی نشوم و کارم را از دست ندهم، اما من نمیتوانستم با کسانی کار کنم که میگفتند «دانستن حق مردم است» و «ایران مال همه ایرانیان است» اما به خاطر منافع خود، حاضر به نقد رسانهای غیر سیاسی عملکرد دولت خاتمی نمیشوند. اما آیا کسی باورش میشد؟
از روزی که از روزنامه نوروز رفتم، هر روز دوستان و همکاران و دبیران تماس میگرفتند و از من میخواستند که بازگردم و تنها به کارتون کشیدن بپردازم. ماجرا این بود که در نظرسنجی انجام گرفته از سوی روزنامه، کارتونهای من با امتیاز بالا پرطرفدارترین بخشهای روزنامه مشارکتیها بودهاند و کنار کشیدنم جای سوال شده. یک روز همسر آقای میردامادی مرا در دفتر انجمن روزنامهنگاران دید و از من خواست دوباره به نوروز بازگردم. من شرط بازگشت را انتشار بدون سانسور جوابیهام اعلام کرده بودم و همین را هم به خانم مجردی گفتم. بعد از سه ماه، بالاخره عباس عبدی پذیرفت. من هم گفتم توضیحی مینویسم و علت نبودنم در سه ماه گذشته را هم بالایش خواهم نوشت. پذیرفت. اما وقتی به دفتر روزنامه رفتم و یادداشت و مقدمه را دادم، دوباره قیافه عبدی در هم رفت و به من گفته شد که امکان انتشار جوابیه نیست. من هم دیگر پایم را در آنجا نگذاشتم ماهها گذشت و یک روز در دفتر کارمان جلسهای داشتیم و خانمی که در امور روابط عمومی وزارت نیرو دستی داشت. گفت: «یادداشتهای شما چند ده میلیون تومان روی دست وزارت نیرو گذاشت.» من از همه جا بیخبر، از او خواستم توضیح بدهد. کاشف به عمل آمد که بعد از دیدار با خاتمی، کمیتهای تشکیل شده از وزرا و مدیران دولتی و طرفداران سدسازی که به جای بررسی ادعاهای ما، به توجیه سدسازی پرداختهاند و ماجرا، نانی شده برای گروهی از مشاوران. کسی میدانست که نیک آهنگ با یادداشتهایش کارآفرین هم هست؟
شانزده سال از آن زمان گذشته و امروز میبینی که نامهای به رئیس جمهوری نوشته شده و «وضعیت آب کشور در مرحله فوق بحرانی» اعلام میشود. برای خیلیها خبر جدیدی است اما برای کسانی که این همه سال در جریان وقایع هستند، نه ادامه دارد